Art of the Day

Empty now

Thursday, November 19, 2009

...
شرکت همیشه تجلی آرزوهای بر باد رفت نبود. گاه میشد كه جلسات آموزشی تکنیک های فروش بهتر كه توام با خودشناسی بود به کارمندان اراءه میشد كه استقبال چشمگیری داشت
خوی حیوانی آرش اما همیشه پس از این جلسات دچار مشکل اساسی میشد و با آن سازگار نبود
خانم ف. در جلسه آن روز مدرس بود. آرش دستی به نشانه استرس به پیشانی اش کشید. مثل همیشه موهایش را لمس کرد. کچل نبود اما کمی كه از جلوی سرش به راست و چپ حرکت میکرد عقب نشینی وحشتناکی در رستنگاه موهایش قبل لمس بود. از این موضوع هراس داشت یا نفرت نمیدانست؛ نمیدانم. نچ بلندی به نشانه اعتراض کشید. مدرس نگاهی تیز به او کرد و پای تخته رفت تا برای ده نفر موجود حرفهای اساسی بزند
آیا میدانید ۹۰ درصد پول جهان دست چه درصدی از مردمان هست؟ یکی گفت خوب ۹۰ درصد! نه! ۱۰%. و ۹۰ درصد باقی دنیا تنها ۱۰% پول را دارا هستند
جدولی را تصور کنید كه سمت راست آن کارمندی و خود اشتغالی است. و سمت چپ آن بیزنس و سرمایه گذاری.
اگر این ۴ راه اصلی درامد را در نظر بگیرید سمت راست آن همان ۱۰ درصد پولدار هستند

آرش پیش خود فکر کرد خوب نقش شرکت این وسط چیست؟ خانم ف. گفت خوب نقش ما این وسط چیست؟ آرش پاسخ داد خوب! از آنجا كه همه اینجا خود اشتغال هستند پس ما به بدتر شدن این نسبت کمک میکنیم. خانم ف. حرفی نزد. نفس عمیقی کشید و سپس اشاره کرد كه ما در آمد را هم به سمت چاپ میاوریم پس در واقع پول را از سمت راست جابجا میکنیم. این جدول رابرت کوزاک هست. اگر مفهوم آنرا خوب بفهمید دیگر احتیاجی به اینکه اینجا بیایید نیست
سپس پرسید حالا بگویید كه چرا ده درصد مردم پول باقی را در دست دارند؟ چرا انها موفق تراند؟ کسی گفت چون انها دانش بیشتری دارند. استاد به شدت مخالفت کرد. چون انها متفاوت فکر میکنند. نحوه ی فکر کردن علت اصلی این امر است. پرسید آیا اینجا کسی هست كه دقیقا میداند چه میخواهد؟ سکوت مسخره ای ایجاد شد. آرش پیش خود فکر کرد یعنی اینجا کسی نیست كه بداند؟ او با خود قرار گذشته بود در این جلسات کمتر حرف بزند تا روحیات خودش را تزکیه دهد. استاد گفت: یعنی آیا کسی هست كه بداند دقیقا چه نوع زندگی را در ۲۰ سال آینده به دست خواهد آورد؟ اگر به زندگی آن ها نگاه کنید شاید باور نکنید اما همه انها میدانستند كه چه میخواستند. انها زندگیشان را به مثابه تحقیق علمی به سعی و خطا نسپرده بودند. انها آنچه كه پیش خواهد آمد را پیش بینی كه نه تدوین کرده بودند
آیا میانبری وجود دارد؟ بله! یک و تنها یک میانبر در زندگی است كه من به شما میگویم. همه گوشها تیز بود. اینکه هر چیزی را تنها یک بار امتحان کنید. امتحان كه نه. تنها یک بار به انجام برسانید
دو نوع روش بهره برداری موجود است. یک استفاده از وقت و انرژی دیگران. و دیگری استفاده از پول دیگران. شما در حال حاضر وقت و انرژی مرا گرفته اید پس در حال بهره برداری هستید بی آنکه بدانید در درجه ای از فیض به سر میبرید. این آن چیزی است كه شرکت به بهترین شکل در خدمت شما گزارده است. شما اینجا به همه اجازه میدهید كه از برکت وجود شما استفاده کنند. مثل من كه الان این حرفها را برای شما میزنم
آرش نگاهی به ساعتش کرد تا شاید از شر این همه افاده در برود
اما هر کسی اینجا نمیتواند با شما همکار شود. شما خود کسانی را كه مستحق همکاری هستند انتخاب میکنید. تنها یک بار این شانس را خواهید داشت البته
ما موکلان مان را به ۴ دست تقسیم میکنیم : داغ، گرم، ولرم، سرد. خانواده داغ هستند. دوستان گرم، کسانی كه هر روز میبینید اما نمیشناسید ولرم، و کسانی كه یک بار میبینید و نمیدانید كه دوباره میبینید سرد
سوال اساسی اینست كه آیا برای کسانی كه تنها یک بار میبینیدشان آیا باید از کاری كه میکنید صحبت کنید؟ مطمنا انها جا خواهند خورد و ممکن است زده شوند، آیا آگاهی به قیمت زدگی ارزش دارد؟
پاسخ خیر! حس آگاهی اجباری مذموم است. بنا بر این اگر امکان این وجود دارد كه رابطه ای برقرار شود سر صحبت را باز کنید و از کار حرف نزنید اگر هیچ چاره ای نیست او را نخواهید دید ایرادی ندارد كه شانس خود را بیازمایید
چه سوالاتی میتواند کمتر زدگی ایجاد کند و به عبارتی مؤثرتر هستند؟
آیا میخواهید این طور بازنشسته شوید؟ (هیچ کس نمیخواهد این طور بازنشسته شود!) من عجله دارم، اما اخیرا با شرکتی کار میکنم كه به مردم یاد میدهد چطور کمتر پول خارج کنند و چطور ذخیره کنند، قولی به همکاری نمیدهم اما اگر تمایل دارید كه در ملاقاتی دیگر بیشتر راجع به آن صحبت کنیم خوشحال خواهم شد ؟
مردم ۵ سوال اساسی بیشتر نمیپرسند، پس چه بهتر كه پاسخ درستی به انها پیدا کرد، البته نباید در استفاده همیشگی از یک لحن و یک جواب زیادروی کرد. هر کسی را باید آنطور كه دوست دارد قانع کرد. هیچ وقت دروغ نگویید. اگر به چیزی اعتقاد ندارید آن را نگویید. زیرا دروغ در نگاهتان پیداست
همیشه در گذاشتن قرار به انها انتخاب باز ندهید. سوال دو جوابی بهترین حالت است. آیا آخر هفته ها بهتر است یا میان هفته؟ آیا صبح بهتر است یا غروب؟ ساعت ۷:۱۵ دقیقه خوب است؟ دقت زمان پیشنهادی همیشه به ربع ساعت باشد
زیرا هم میفهمند كه سرتان شلوغ است. هم اینکه باید سر وقت حاضر شوند. آرش داشت متوجه میشد كه خود متولد همچین فریبی بوده است. اعتراف کرد در دلش كه شنیدن این چیزها لذت بخش نیست
هر کس را دوبار تماس بگیرید برای یادآوری و تایید اینکه حتما بیایند. بار اول شب قبل برای اینکه بداند كه باید سر وقت حتما باید منتظرتان باشد. دوم همان روز موعود تا آدرس دقیق را بدهید. دقت در آدرس بسیار سفارش شده است
این نمادی است برای ارزش کار خود. میگویند انها كه به دادن آدرس برای دعوت از مهمانان توجه کافی ندارند و خود را جای یک تازه وارد نمیگذارند، در ناخود آگاه خود اهمیتی به سلوک با انسانها نمیدهند
در هر رابطه آنی سه رکن اساسی موجود است، آنچه كه تو به آن فکر میکنی از مخاطب. آنچه كه مخاطب از تو فکر میکند. آنچه كه تو فکر میکنی كه مخاطب از تو تصور میکند. البته این چرخه میتواند تا بینهایت برود، اما این سه رکن کفایت میکند
آرش غرق سخنرانی خانم ف. یا خود او بود هیچ وقت یادش نمیماند. اما وقتی به خود آمد جلسه پایان یافته بود. صحبتهای پایانی بسیار ناراحت کننده بودند

هفته آینده اتفاق بزرگی در تورنتو میافتد، اریک لیدمان قرار است به اینجا بیاید یکی از سه صاحب شرکت، او در میان دفترهای متعدد کانادا ما را انتخاب کرده است زیرا كه ما پر تلاش ترین اداره شرکت در کل کانادا هستیم
پس یادتان نرود قدرمردی به شهر ما سفر خواهد کرد، به خاطر این كه ما مهم هستیم
این جملات همانقدر كه روحیه بخش بودند برای آرش، عذاب آور نیز بودند. چرا ؟ آیا باید این مرد از تبار نور را میدید تا اثبات کند كه زندگی دیگر ارزشی برایش ندارد؟ اما اگر نه، اعتقاد او به نشانه ها چه میشد؟

تنها یک جای خوشبختی بود روحش آزرده و زخم شده بود
...
ادامه دارد

No comments: