Art of the Day

Empty now

Friday, February 15, 2008

پیامک

به دلیل کاهش شدید دمای هوا ، رییس جمهور ، رییس سازمان هواشناسی را برکنار و غلامحسین الهام را به سرپرستی سازمان هواشناسی منصوب کرد

برگرفته از بلاگ.هرم.ارگ



آخرین وسوسه‌های لذت است: بودن
- serialize-آن‌هم پیش از آن‌که استاندارد(سریالایز) بشود
و مجبور شویم آن را نیز
مثل بادکنک و شلغم
از داروخانه بخریم...

پرده‌ای نیست.
محروم نمانده‌ایم.
فقط غرق شده است؛ در باتلاقی از ایمان و ترس و عذاب‌وجدان

برگرفته از بلاگ.هرم.ارگ

ای کاش عشق را زبان سخن بود


،درود

امروز صدایی از نهایتم آمد که " آی آدمها، که در ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان" به خود گفتم که من

این بساط را نمی خواهم! نان به سفره و جامه به تنم نیست. " آی آدمها" آب را بلعیده و بی تابی ام افزون است. آری! می پیمایم این

خاکریز را و امید کمک دارم نه تماشای مستی به جای اوفتاده و مدهوش. برف می آید؛ آن دردانه سپیدهای الماس بی قیمت به نرمی

بالشتک خواب آور یادگار عصرهای کودکی گرم مادربزرگانه. سیاهیهایم با برف اما پاک نمی شود. قدمهایم بی مهتاب چشمانت بهرحال

سوی تاریکی است؛ نه درنوردیدن آن. تنها تنها رفتن این مسیر، دلی دلی کنان. شب تا به صبح. صبح حقیقی چشمانت و

می خوانم هی: مجنون شده ام مجنون شده ام از بهر خدا زان زلف خوشت جان را یک سلسله کن



Tuesday, February 5, 2008

دنیا


چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی بوفق مرادست، دلا! خرده مگیر

مرا هله ای کهنه ریسمانهای پیچیده
که چو راحله جوانی هست، مرا چه به پیر؟

تو را هله ای به زهر غمزه های آلوده
که با همچو آخته ابرویی، تو را چه به تیر؟

زند به قدوم ناز، بوسه آن خوش انصاف
که ببندد باز زنجیری به پای من تقدیر

شب سیاه است و می به راه و هلاک استسقا
که رفت به خواب و که گفت مریز و بمیر؟

بگوش جان نیوش کردم آن پیغام سروش
سحرم به لطف، نامحرم، کرد اعدام بی شمشیر

"رخ دوست را هر که دیده سر به دار آویخته"
دل گوشه گیر من دریغ، مسلوب ز گوشه تیر!

هر دو شانه اش را که می بینی، به فسوسی همی خندد
و تو در خیال آغوشی که به بوسه اش درگیر!

هر زبانه اش که می سوزی، مپرس که هست تقصیرت؟
بسوز و آتش نمی گیرد، خرقه بی نهایت تقصیر

اگر چو بوسه ی حافظ رخ ماه را بیالایی
چه تدبیر برتر از آنکه سکوت را کنی تصویر

Monday, February 4, 2008

OzghalChal


من و رسوایی این بار گناه

تو و تنهایی و چشمان سیاه

از من تازه مسلمان بگذر
...