Art of the Day

Empty now

Thursday, August 27, 2009

ارجمندی متشکریم

استادی داشتم که دائماً می گفت گنه کرد در بلخ آهنگری به قزوین زدند گردن مسگری

Tuesday, August 25, 2009

Monday, August 24, 2009

dalayi lama (safheye siahe zir ra ba mouse begirid ta be nagah haghighat namayan shavad)

زیرساخت زندگی شما، وجود جوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است
بدان که بهترین ارتباط، آن است که عشق شما به هم، از نیاز شمابه هم سبقت گیرد

..

گوشه روح الارواح
...
بیات ترک
..
مؤذن زاده اردبیلی
.

Vaveilaye Velayat

طبقه جدید‌ترین بیانات در نظریه ولایت فقیه توسط آیت‌الله مصباح یزدی، ولایت به امر امری ظاهری و مادی محسوب نمی‌شود که بتوان پس از تنفیذ رهبری یا اعلام مجلس خبرگان رهبری آن را پس گرفت.

به گفتهٔ خبرنگار خبرگزاری ... در محل صندوق سیار، این گفته بدان معناست که دیگر از این پس حتا خدا هم حق پس گرفتن ولایت امر خویش, که به امامان و جانشینان ایشان در زمین اعطا کرده است, را ندارد.

خداستیزی

اولین کسی‌ که به تشویش افکار عمومی دست زد خدا بود! او در ادامه ۱۲۴۰۰۰ بار بر این کار مداومت نمود.

همچنین در پروندهٔ او چندین مورد خسارت به اموال عمومی و اقدام به بر اندزی حکومت و آسیب رسانی به امینت ملی‌ و تحریک توسط عوامل بیگانه دیده میشود.

Friday, August 21, 2009

برای شنیدن آهنگ زیبای زد بازی " کوچه خیلی خوبه، خونه خیلی دوره" اینجا را انگول کنید

بر طبق اعلام رسمی فرهنگستان معادل فارسی کلیک: انگول

مرداد ماه قطعه ای از بهشت؛ درود بر شرفت مرد


از دروازه زندان اوين وارد مي‌شويم، ماموران مي‌گويند لطفا سر خود را روي پشتي صندلي جلو قرار دهيد! نمي‌دانم مي‌خواهند راه را نشناسم يا زندانبان را! در مقابل بند 209 متوقف مي‌شويم، برايم چشم‌بندي مي‌آورند تا چشم از هر چه غير اوست ببندم. جز يار نبينم و مهياي ديدار دلدار شوم، به اتاقكي كوچك راهنمايي شده و يك دست لباس آبي زندان به من مي‌دهند. بايد رخت شهرت و لباس تفاخر از تن بيرون كني، اينجا ميقات است، آنگاه كه يكي يكي جامه از تن به در مي‌كنم خود را در ميقات مي‌بينيم، مي‌خواهم تلبيه گويم، لبيك، لبيك، اللهم لبيك، در دل با خداي خود زمزمه مي‌كنم. آيا لياقت ديدارش را دارم؟ بر خود نهيب مي‌زنم، اگر نداشتي دعوت نمي‌شدي، او كريم است و مهمان‌نواز
دو انگشتري دارم كه از خود جدا نمي‌كنم، يكي عقيق است و بر آن شرف‌الشمس حك شده است و در زير نگين آن تربت سيدالشهدا و غبار داخل ضريح علي‌ابن موسي‌الرضا و حرز جواد‌الائمه (عليهم‌السلام) قرار داده‌ام و به روايت امام صادق (عليه‌السلام) يكي از نشانه‌هاي چهارگانه مومن است (التختم باليمين) و ديگري حديد است با اذكار خاص خود كه دل را در برابر دشمنان و ظالمان قوي مي‌دارد، به ياد دارم در ميقات كه بايد تمام زينت‌ها را از خود دور كرد، عالم رباني حضرت آيت‌الله سيدمهدي موسوي‌بجنوردي، اين دو را مصداق زينت ندانستند و با انگشتري محرم شدم، اما در اين ميقات انگشتريم را نيز از من گرفتند. گويا يار مي‌خواهد همه دلبستگي و وابستگي‌ها را از من بگيرد، وقتي براي اولين‌بار از انگشتري‌هاي خويش جدا مي‌شوم. با خود مي‌گويم تو به نزد حضرت دوست مي‌روي و او بهترين حافظ است چه نيازي به اينها داري؟ (فالله خير حافظا و هوارحم الراحمين) و با خشنودي آنها را تسليم زندانبان مي‌نمايم. در مسجد شجره هنگام احرام براي تشخيص زمان ساعت به دست دارم، اما در ميقات اوين ساعت را نيز از تو مي‌گيرند. در خلوت يار زمان معنا ندارد، آنگاه كه با دلدار عشقبازي مي‌كني، زمان و مكان از يادت مي‌رود، نمي‌داني ساعت‌ها چگونه مي‌گذرند و درازي شب مطلوب است؟
شب رفت و حديث ما به پايان نرسيد
شب را چه گنه حديث ما بود دراز
يا آن عاشق بي‌دل كه مي‌گويد
شب عاشقان بي‌دل چه شبي دراز باشد
تو بيا كز اول شب، در صبح باز باشد
از زندانبان خواستم قلم و كاغذم را همراه داشته باشم، اما، آن را نيز دريغ كردند، اگر در عرفات از معرفت يار مي‌نوشتم، در مشعر شعر شعور دلدار مي‌سرودم، در مزدلفه حلقه زلف نگار مي‌كشيدم و در مناي عشق قلم را به قربانگاه يار مي‌دواندم، امروز مي‌خواهم به خلوت يار بروم، قلم نيز بيگانه است. اينجا نرد عشق مي‌بازند و تاس عشق مي‌اندازند، نه جاي قرطاس است؟
مثنوي عشق را بر قلب عاشق حك مي‌كنند و مركب عشق خون دل عشاق است، لوح و قلم و دوات بيرون نه
فادخلي في عبادي
دگر هيچ به همراه ندارم، دست خالي اما با دلي پراميد به ميهماني كريم مي‌روم. زشت است در ميهماني كريم با خود زاد و توشه‌ بردن
وفدت بغير زاد علي‌الكريم
من‌الحسنات و القلب السليم
وحمل الزاد اقبح كل شيئي
اذا كان و فود علي‌الكريم
باز چشم‌بند را بسته و زندانبان دستت را مي‌گيرد و از هزار توي پر پيچ‌وخم بند عبورت مي‌دهد، آري هرچند چشم از غير يار بسته‌اي، اما راه، پر پيچ‌و‌خم و فراز‌و‌نشيب است، اگر خوب بنگري مي‌خواهد بگويد راهنمايي لازم است تا دستت را بگيرد! اين هاديان راه، ائمه هدي (ع)‌اند، پس دستت را به دست آنان بسپار تا به ديدار دلدار وخلوتگه يار درآيي
سلول انفرادي 129 خلوت من است. پاي در حرم يار مي‌نهم و درب آهنين، ارتباط مرا با اغيار قطع مي‌كند. سلولي به عرض كمتر از 2 متر، درازي كمتر از 3 متر و بلنداي نزديك به 4 متر با دربي فولادين و جدار سيماني حصن حصين تست، نه نقشي بر ديوار و نه قاب عكسي كه تو را به خود مشغول دارد، نه زيوري، نه زخرفي، نه صدايي، نه هم‌سخني، نه همدلي، يك لحظه از تمام دنيا منقطع مي‌شوي و ديگر نمي‌انديشي جز به يار، هيچ نداري جز دلدار و هيچ نخواهي جز ديدار
با خود مي‌گويي: چقدر تنهايم، يار درگوش‌ات نجوا مي‌كند: فاني قريب (من كه نزديكم)، اين لحظه ديدار است و يار به تمام قامت در برابرت جلوه مي‌كند، او را حس مي‌كني، چه نزديك است، مثل رگ گردن، نه، نزديك‌تر است، در دل جاي مي‌گيرد، با تپش دل مي‌تپد و تو را مي‌خواند :اني‌في قلوب منكسره
هميشه جايگاه اعتكاف خويش در مسجد جامع را قطعه‌اي از بهشت مي‌دانستم، اما نه، سلول انفرادي چيز ديگري است، اينجا قطعه‌اي از بهشت است، چه خداي زيبايي، چه جمالي، چه دلبري داشتيم و از او غافل بوديم، اشك امانم نمي‌دهد، نمي‌دانم اشك شوق ديدار است يا حسرت عمر بر بادرفته؟
تازه خدايم را يافته‌ام، او را در آغوش مي‌كشم، نه، اوست كه مرا در آغوش گرفته است، من كه لياقت ندارم، عبد گنهكارم، مرا با يار چه كار؟ او رحيم است و غفور است و ودود


كافي است دل از اغيار بشويي تا خانه دلدار شود و چشم از غير بپوشي تا لايق ديدار شود، او خود به سراغت خواهد آمد. اين آغاز عشقبازي و گفت‌وگويي عشاق است، آنگاه كه «قدقامت الصلاه» مي‌گويي، قامت يار در برابر تست، آنگاه كه در نماز دست نياز به درگاه بي‌نياز دراز مي‌كني، خود را عين نياز و يار را ذات بي‌نياز مي‌بيني
پس در برابر عظمتش تعظيم كرده و به ركوع مي‌روي، در سجده عشق با او سخن مي‌گويي، يقين داري مي‌شنود و اجابت مي‌كند (ادعوني استجب لكم)، قرآن صاعد را به دست مي‌گيري، زمزمه عاشقانه‌ات را به گوش يار مي‌گويي و حس مي‌كني كه مي‌شنود و مي‌بيند، تلاوت قرآن را آغاز مي‌كني در خلوت سلول انفرادي صداي يار در گوش‌ات طنين‌انداز مي‌شود، او با صدايي آشنا با تو سخن مي‌گويد «فاستقم كما امرت» استقامت كن آنچنان كه امر شده است

14/5/88 مهدی خزعلی

Thursday, August 20, 2009

دین شناسی و اسلام شناسی


امروز بحثی گرفت درباره دین اسلام و تصاویر دختران لبنانی که در9 سالگی به ازدواج داده اندشان. حامد گفت که خوب اسلام همینست دیگر، من هم وسوسه شدم بنویسم چند سطری



فکر کردم از این دریچه می شود وارد شد که اسلام را می شود نوع دیگری بررسی کرد دینی خدایی و زمینی. مفهوم از اینها واضح است و ساخته دست بشر بودن مشخصاً هیچ توضیح بیشتری نمی خواهد. به اعتقادم اگر کلاهمان را قاضی کنیم می بینیم که مشکل در یکی از اینهاست که اتفاق می افتد منظورم از مشکل آن موقع است که خودت را در بیرون از اعتقادات مذهبی شخصی قرار می دهی و می خواهی نظری به یکباره و کلی در مورد یک دین بدهی و در فضایی مقطوع از قیاسهای طبیعی با بقیه ادیان و تنها از اسلام در خارج از سیاره زمین جایی که خدا برای موجوداتش تنها اسلام را به عنوان دین کامل هدیه داده است و ایضا حجت خود را تمام کرده است، می شود انگار کرد در این سیاره پرسه می زنی که به این سوال بر می خوری و راه استدلال برت بسته می شود. دختران مذکور آیا گناهی دارند؟ این سوال انصافا گلویت را می گیرد؟
اما مشکل کدامیک است؟ اگر اسلام را ساخته دست پیامبر یعنی آنکه در سرزمین ما حضرت محمد می نامیم اش می بود؟ یا آن هنگامی که این دین خدایی می بود و از عالم بالا به عالم ما خراب شده بود؟
می توانی حدس بزنی که دومی! چه اگر این دین ساخته ذهن و توهم و تخیل یک فرد عرب در آن شرایط زمانی و مکانی بوده باشد که دیگر غمی نیست، بلکه استدلال از حالت بدهکارانه به ناگاه به حالت طلبکارانه می رسد که خوب حالا! همینکه این آدم توانسته با به اصطلاح توهمات خویش چنین لرزه ای بر ادیان خودساخته و خداساخته شما بیندازد همین کافی ست. در این حالت تمامی اشتباهات و ضعفهای اسلام به واسطه سطحی ترین جامعه شناسی عصر او می شود مصادره شود به برگرفتن رسوم زمانه خویش و چه انتظاری جز این می توان داشت از یک همچون انسانی عادی! و تمامی امتیازات اسلام با عزت رنگ و بویی قویتر می گیرد، چه انکار این واقعیت که حتی با نگاهی سوداگرانه، ویترین دنیای امروز و تفکرات متنوع و فریبنده امروز قدرت متوقف کردن و فرو نشاندن این عطش مردم دنیا از این محصول ساده-بسته بندی شده را ندارند، محصولی که به وضوح در تحریم تبلیغاتی رسانه های دنیا قرار دارد
هدف من بسنده کردن به این نیست. می خواهم بحث را جالبتر کنم هنگامی که اشاره می کنم به وجه دیگر ماجرا. آنجا که درست برعکس همه چیز می شکند بر سر خدا! به گفته عده ای از پیروان آخرین دین اش او دیگر کسی را نمی فرستد تا پاسخ به روزی مستقیما به مردم ارائه کند و عده ای هم منتظر ظهور همچون فردی هستند. پس در هر دو مورد خداوند یا دارد انسان را به قول امروزی ها می پیجاند که اخلاقی نیست و از خدائیت او دور است یا پاسخی داشته و دارد و این پاسخ باید یافته شود! حال
این خود نکته اصلی ماجراست. توپ در زمین خداست. سوالاتی را که ذهن ایمان داران و کافران را تواما مشغول کرده موجود اند و اگرچه باقی ماندن و تلمبار شدن آن با سوالات بیشمار بعدی که در طول تاریخ به آن اضافه می شود دردناک است و فاجعه بار و همین حس ناشی از دیدن این عسها؛ اما اما فریب دادن خود و فراموش کردن این دردها و تصور کردن دنیا با دنیایی بی غم که بهشت وعده داده شده بوده همانقدر بی انصافی است که بینی ات را با فشارکی بگیری، لقمه ای سم را فروبخوری و قورت دهی و بباورانی که تمام شد! حالیا آن پایین زخمهای معده ات لقمه های مدیدی خواهد ماند و دردش خوابت را بی خواب می کند. روح نیز همین طور عمل می کند، دوست من، کمی دردناک تر شاید
غرض اینکه اسلام دوم از جهت بی پاسخی مظلوم(از جهت بی تدبیری شاید ظالم) اسلام اول می جهد
اما کدامیک را باید باور کرد؟ هدف از نوشتن این سطور برگزیدن راهی به جای خواننده نیست. فقط می دانم که اگر باوری به زمینی بودن قرآن و اسلام داریم که آن را جهانده ایم و این قبیل سوالات باطل است. اگر آن را خدایی می دانیم (به اعتقاد من) نباید این سوالات را فرو خورد و نباید بالا آورد! شاید این یعنی زدگی بی منطق در هر دو جهت! شاید توپ زمانی واقعا از این خط میانی رد می شود( خط میانی مسابف مخلوق و خالق اگر مجاز به همچون تعبیری باشیم) که تلاشی را بشود دید از آدمی برای اینکه این سوال را بپرسد و کتابی ورق بزند و در انتظار جوابش کمی پافشاری کند. وگرنه حکم لقمه های قی کرده ای را دارد که گفتیم و هیچ گاه این کار اگر سم را هم به در آورد زخم را التهام نمی بخشد مگر او خود به دارویش دست پیدا کند
پس این قی کردن لازم است و کافی نیست. با چنین دیدگاهی هم کسانی که پرسیدن این سوال را جایز نمی دانند اشتباه کرده اند و هم کسانی که آن را می پرسند و در می روند! (یا فراموش می کنند) توپ را از میانه زمین عبور نداده اند
تا زنده هستی باید پرسید و اگر قانع نشدی آنوقت شاید بتوانی آن دنیا طلبکارانه به عرصه معشوق وارد شوی تا حقوق از دست رفته ات را استیفا کنی!!
پ.ن. : عکس مربوط را از یکی از ادیان دیگر کش رفتم. چه فرقی دارد ازدواج زودهنگام است دیگر

Saoshyant

داشتم دمبال واژه مغلطه در زبان انگلیسی می گشتم دیدم این ویئو را برایم برگزید. بخاطر حال روحی که داشتم وسوسه شدم ببینم این مردک چه می گوید که خودتان باقی ماجرا را ببینید بهتر است

تئوری ِتئوری توطئه این جور مواقع حرفهای جالبی می زند

می گوید که اینها شاید آش چربتری برایمان پخته اند و خبر نداریم! می ترسم از روزی که مردم دنیا 80 درصدی به احمدی نژاد رأی بدهند که بیاید دنیا را مدیریت کند! و بعد به ... خوردن بیافتند

ای نور دل‌ و دیده و جانم چونی؟

وی آرزوی هر دو جهانم چونی؟

من بی‌ لب لعل تو چنانم که نپرس

تو بی‌ رخ زرد من ندانم چونی

به توان ايکس

منشي دکتر که در يکي از جلسات طرح تحول اقتصادي حضور داشته، تعريف مي کرد؛ مسوولان براي جمع و تفريق و ضرب و تقسيم عددهاي ميلياردي که به توان (ايکس) رسيده بود، از کاغذ و قلم و ماشين حساب استفاده مي کردند اما دکتر زودتر از ماشين حساب، ذهني حساب مي کرد و عدد را به آنها مي گفت

Monday, August 17, 2009

دندان هاي مصنوعي

دندان هاي مصنوعي که هم اکنون طعام شما را مي جود، دسترنج ايشان است
الحکم لللّه

Sunday, August 16, 2009

مهدی سحرخیز

من اعتراف می کنم پدرم در کشوری کار می کند که نماینده قوه قضاییه اش گاز می گیرد، من اعتراف می کنم که در کشورم کسی که گاز می گیرد ارتقا پیدا می کند و وزیر می شود، من اعتراف می کنم که گرگانی که به تازگی بر کشورم مسلط شده اند کسی که گاز می گیرد را هم به اندازه کافی وحشی نمی دانند و او را بر کنار می کنند

آن موقع

سالها بعد وقتی از پدرش س. م. پرسید که پایان نامه دکترایش را می تواند مطالعه کند؟ جواب شنید که کیفرخواست محاکمه های سال 88 کار او بوده و نمره اش 19 شد. آن را از کیهان آن موقع بخوان
moteassefam barat ey dele sade!

Friday, August 14, 2009

"veels geluk met jou verjaarsdag"

یکی گفتش این به زبون آفریقایی یعنی تولدت مبارک! منم به دلایل امنیتی اول اینو به خودش تبریک می گم اگه جواب داد تقدیم همه کسایی که تولدشونه مخصوصا سجاد!!!! از طرف حاج آقای روانبخش بابای ستاد جوانان آقای ا.ن

اوج نفرت

یکی تو وبلاگش پست گذاشته بود مسابقه هر کی یه پدر مادر معرفی کنه که بد بچش رو بخواد در قرعه کشی ما شرکت می کنه!
یکه دیگه کامنت داده بود: مسعود ده نمکی

Wednesday, August 12, 2009

عبث

دستها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند
عمده اعضای جمعیت دفاع از حقوق بشر از جانبازان دفاع مقدس هستند

Monday, August 10, 2009

استالین

زمانی خروشچف در سخنرانی حزب کنگره استالین را بزرگترین جنایتکار بشریت نامید، کسی از میان جمع از او پرسید تو در زمان این جنایتها کجا بودی؟ او گفت چی کسی بود این سوال را پرسید؟ کسی پاسخ نداد. گفت: همان جایی که الآن تو هستی

Sunday, August 9, 2009

سلام اومدم باز
ای کاش نمیومدم