Art of the Day

Empty now

Monday, March 31, 2008

حلقه گل


به جای حلقه گلی که برای مراسم ختم من روی سنگ قبرم خواهی انداخت، یک شاخه آن را همین حالا به من بده



Friday, March 21, 2008

!تنها صعود مهم نیست

خدایا!
امسال و سالها به فکر بیشترین پیشرفتها نیستم؛ بیشترین صعودها؛
خدایا
منو در معمولیترین ارتفاعات، در معتدلترین نفسهای انسانی حفظ کن
خدایا
منو بلد غریبه هایی کن که قصد عبور از من رو دارند
خدایا
لیاقت همراهی سفر رو در کم نظیری(و نه بی نظیری) این قرارم قرار بده
خدایا
خلق رو به چه به آسمان! برای اونها کلاغهایی در آسمانمان بکار

لوسبازی در عید 87

داشتم امروز استراحت مطلق می کردم و کلی پای تلویزیون بودم. اکثر سریالهای عید رو دیدم. لوسن! شاید انتظار من بالا رفته، به همون نسبت تبلیغات سیما! به انضمام فیلم اخراجی ها که بیشتر از همه یه فیلم لوس بود! به نظرم قرار دادنش هم در ژانر کمدی جنگ مثل فیلم "لیلی با من است" یه بی احترامیه! فیلمی که وقتی دوباره دیدم خارج از جو سالن سینما بیشتر منو به یاد طنزهای آیتمی قدیمی لوس و چهل تیکه مثلاً مهران مدیری می انداخت که روی یه سری دیالوگ بامزه می چرخید که صرفاً جمع شده بودن(مثل سیما و مینا که یه جوک لوس قدیمی بود مال دوره راهنمایی من). گفتم مهران مدیری به نظرم کارش این بار خوبه و جنگ مخاطب سریالای عید رو می بره(البته کار رضویانو ندیدم). چون مدتیه کارای مدیری کارشده و فکر شده است. نشانه هایی که دیدم و حرفمو تأیید می کنه اینه که کار پروژه است و اون غیر از کارگردان مدیر پروژه هم هست. یعنی بهش پیشنهاد شده و قطعاً فکر کرده و دیده از پسش بر میاد. دیگه اینکه در تیتراژ پایانی تعداد عوامل فیلم سر به فلک می ذاره که نشون از یه مدیریت قوی داره تا کار با حساسیتهای ایشون اصلاً بشه که انجام شه. چهره پردازیش چیز خاصی نداره یعنی عواملی که فیلم روشون برای جذاب بودن تکیه می کنن (برگهای برنده فیلم) چیزای دیگن. تیتراژ ابتدایی هم خوبه. داستان می تونه جذاب باشه. البته حدس می زنم که از فیلم "می تونی منو بگیر " الهام گرفته کارگردان و البته کمی هم بومیش کرده. از ادای مهران مدیری به عنوان تیک عصبی خوشم نمیاد. کمی بعضی جاها مثل همیشه انتقاد همیشگی بهش وارده که روی بازی تکراری مدیری استواره که خوب همیشه هم تا حالا جواب داده. طنزها ی مدیری عوضش همیشه نوآوری داشته و اون قطعاً در ساخت موقعیتهای خندیدن در کمدی ما نقش جدی داشته. نمونه؟ یه صحنه بود همین فیلم که پدرش می خواست براش فال بگیره. در کمدی ایرانی رایجه که در بازی های زبانی از لهجه ها ی نواحی مختلف(این اواخر افغانی!) بخندوننت یا از تیکه کلام های تکراری استفاده کنن تا شاید بعد از 90 قسمت در دل مخاطب بشینه. این بار کار دیگه یی انجام شد که در کمدی ایران نو بود و اینکه از وضوح حرف زدن استفاده شده بود چیزی که خیلی واقعیم هست. و خیلی از ایرانی ها رو دیدم به طرز خنده داری کند و تند و غیر شمرده حرف میزنن که معلوم نیست چی می گن و تو میگی بعععععله بعععله! پدره هیچ لهجه ای نداشت. فقط این طور حرف می زد و این برام جالب بود. نکته جالب دیگه اینکه کار مدیری 1 ماه بعد از کار بقیه کلید خورده و خواهد رسید. این یعنی مهارت و تجربه بالا.

اما خنده دارترین صحنه ای که من دیدم امروز و کلی خندیدم، توی یه برنامه بود که ربطی به طنز نداشت. قویترین مردان یه آیتم داشت که یکی از تمشاچیان برای امتحان باید 25 متر فرشی 100 کیلویی رو می برد و می انداخت توی یه سبد بزرگ . انقد سنگین بود که طرف حتی نتونست از روی زمبن بلندش کنه. همین که داشت زور می زد و تماشاچیای خونگرم جنوبی داشتن هی و هی تشویق می کردن، یه صدایی اومد که عبدالکریم پرتش کن!!!!!! واسه من این اغراق یعنی پرت کردن فرش از فاصله 25 متری وقتی به زحمت تکونش می داد از همه برنامه های سیما خنده دار تر اومد. می گن شاید چون آمادگیشو نداری غافلگیر می شی! اینم یه حرفیه


Wednesday, March 19, 2008

تفریحات سالم در مساجد


شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی هر لحظه به دام دیگری پا بستی

گفتا شیخ هر آنچه گویی هستم لیکن آنچه تو خود می نمایی هستی؟


Saturday, March 8, 2008

رحمی!؟


بر بساطی که بساطی نیست،
در درون کومه تاریک من،
که ذره ای با آن نشاطی نیست
چون دل یاران که در هجران یاران،
قاصد روزان ابری داروگ،
کی می رسد باران؟

گاهی آنقدر اشعار را سیاسی- انتقادی فرض می کنیم که جنبه شخصی و احساسی قضیه را لطمه می زنیم
منتظر باران شبانگاهی برایت دعا می خوانم، بدون چتر آمده ام، رحمی!؟