ای بابا.مگه خود ما با چی شورو کردیم؟یه دست کاسه بشقاب مسی داشتیم و دو تا پشتی
Art of the Day
Empty now
Wednesday, September 30, 2009
Saturday, September 26, 2009
Tuesday, September 22, 2009
Thursday, September 17, 2009
Professional League
چند دقیقه قبل از به ثمر رسیدن گل دوم پرسپولیس جواد خیابانی تعریف و تمجید از تیم تازه وارد لیگ برتر را کنار گذاشت و با لحنی تحریک آمیز گفت:"پرسپولیس اگر شاهین بوشهر را در تهران نبرد پس چه تیمی را می خواهد ببرد."این اظهار نظر به مذاق هواداران تیم بوشهری خوش نیامد و خیلی زود توسط فوتبال دوستانی که در بوشهر پای تلویزیون نشسته بودند به خویشاوندی که با اتوبوس برای تماشای بازی از بوشهر به تهران آمده بودند انتقال داده شد. تعدادی ازهواداران شاهین بوشهر به رغم تذکر چندباره نیروی انتظامی تا یک ساعت پس از پایان بازی در ورزشگاه منتظر جواد خیابانی ماندند و قصد درگیری با او را داشتند اما آنها به اشتباه مقابل تونل ورزشگاه-جایی که بازیکنان از آن رفت و آمد می کنند-کمین کرده بودند در حالی که خیابانی دقایقی پس از پایان بازی از خروجی دیگری ورزشگاه را ترک کرده بود.
Wednesday, September 16, 2009
Oh My God! My Darling!
When I'm Skeptical that you exist,
You know what I do?
I start gazing at the poor.
My Brain got seduced,
Her memory being re-borne
You know why?
I am not pro-abortion anymore!
"Who is the guy wearing the purple purse,
With a black lipstick on his lips?!"
She then grinned. I asked her in the party,
"Is it him who you really adore?"
"Come on; Give me a sweet kiss, Angel!
This is Earth, for Heaven's sake, Angel!"
"My wings are burning, just by the temptation,
I can't pretend I hate your lips", she mourned, "Help yourself!" Ooh, I replied "sure!"
Calm down! Come down!
This is not a story of Love,
Maybe Hatred, or a sinful son in the Holy Land,
"I asked does he forgive us, father?!" He said, "You, and even the Whore!"
"Fast! Fast! Or Slow down", he caressed me!
“Cut the vanity, with insanity”, embarrassed me!
“It was mine, The God’s wine!” everybody laughed at me!
My lips were shining! I cried and cried and swore.
…
And I had to stare again;
So I stared at the Poor.
Tuesday, September 15, 2009
خاطرات هاشمي - كره شمالي - سه شنبه 24 شهريور 1360
ساعت ده صبح، به همان محل دیروز برای مذاکره رفتیم. پیشنهاد کردند، شروع به صحبتکنم. سیاست کم کردن روابط با ابرقدرتها و کشورهای استعمارگر و توسعه روابط با کشورهایکوچک و جهان سوم ایران را گفتم و اضافه کردم که به دلیل رضایت از کره شمالی به خاطرموضع درستش در جنگ عراق و سیاست ضداستکباریش، مایلیم با آنها روابط بیشتری داشتهباشیم.
معاون ریاست جمهوری، از ایدئولوژی جوچه که انسان را به جای اقتصاد، محور قرارمیدهد و روی استقلال تکیه دارد، صحبت کرد و از جنگ افروزی آمریکا و کرهجنوبی ودادن آواکس و بمب اتمی به کره جنوبی و فشار روی تز وحدت دو کره کیم ایل سونگ وبرنامه هفت سالهاش گفت. تجاوز عراق به ما را ناروا گفتند.
من از دو نقطه مثبت جوچهکه از مارکسیست فاصله گرفته و به اسلام نزدیک میشود،ستایش کردم و تشابه سیاست آمریکا در خاورمیانه و کره را توضیح دادم و قرار شد با مسئولانهر بخش، وارد مذاکرات جزئیتر شویم.
ناهار را در محل اقامت، صرف کردیم. چهار بعدازظهر به محل زادگاه کیمایلسونگرفتیم. خانهای محقر در روستائی در اطراف پیونگ یانگ. سپس از تپه مجاور آن که محلمطالعه او بوده، دیدن کردیم. چند خبرنگار خارجی هم آنجا دیدیم.
به یک مزرعه نمونه رفتیم که هفتصدهکتار برنج کاری داشت و از تعمیرگاه و ماشینآلاتش دیدن کردیم. خانههای مسکونی کشاورزان را دیدیم. محقر و تمیز بود. یک باغ سیب رادیدیم و محصول خوشمزه پیوند سیب و گلابی را خوردیم. از مترو هم دیدن کردیم. ۳۲ کیلومترمترو دارند، صد متر زیر زمین است. با نبودن ماشین سواری و خلوتی و کیفیت خیابانها،احداث مترو برای ما سئوال انگیز بود. در جلسه مهمانی از کیمایلسونگ توضیح خواستم،معلوم شد شرایط جنگی ایجاب کرده، در حقیقت پناهگاه است و گفت خیلی از کارخانهها ومراکز مهمشان زیرزمین است.
سپس به کاخ کودک رفتیم. آنجا به بچهها فنون مختلف یاد میدهند. تعمیر رادیو ،عکاسی،تشریح، موسیقی، رقص، تزریقات، ... برنامه هنری برای ما ترتیب داده بودند. هنرشان قویبود، اما به خاطر دخترهای نیمه برهنه برای ما ناراحت کننده بود، عدهای از همراهان جلسه راترک کردند. من هم اعتراض کردم، آنها عذر خواستند
معاون ریاست جمهوری، از ایدئولوژی جوچه که انسان را به جای اقتصاد، محور قرارمیدهد و روی استقلال تکیه دارد، صحبت کرد و از جنگ افروزی آمریکا و کرهجنوبی ودادن آواکس و بمب اتمی به کره جنوبی و فشار روی تز وحدت دو کره کیم ایل سونگ وبرنامه هفت سالهاش گفت. تجاوز عراق به ما را ناروا گفتند.
من از دو نقطه مثبت جوچهکه از مارکسیست فاصله گرفته و به اسلام نزدیک میشود،ستایش کردم و تشابه سیاست آمریکا در خاورمیانه و کره را توضیح دادم و قرار شد با مسئولانهر بخش، وارد مذاکرات جزئیتر شویم.
ناهار را در محل اقامت، صرف کردیم. چهار بعدازظهر به محل زادگاه کیمایلسونگرفتیم. خانهای محقر در روستائی در اطراف پیونگ یانگ. سپس از تپه مجاور آن که محلمطالعه او بوده، دیدن کردیم. چند خبرنگار خارجی هم آنجا دیدیم.
به یک مزرعه نمونه رفتیم که هفتصدهکتار برنج کاری داشت و از تعمیرگاه و ماشینآلاتش دیدن کردیم. خانههای مسکونی کشاورزان را دیدیم. محقر و تمیز بود. یک باغ سیب رادیدیم و محصول خوشمزه پیوند سیب و گلابی را خوردیم. از مترو هم دیدن کردیم. ۳۲ کیلومترمترو دارند، صد متر زیر زمین است. با نبودن ماشین سواری و خلوتی و کیفیت خیابانها،احداث مترو برای ما سئوال انگیز بود. در جلسه مهمانی از کیمایلسونگ توضیح خواستم،معلوم شد شرایط جنگی ایجاب کرده، در حقیقت پناهگاه است و گفت خیلی از کارخانهها ومراکز مهمشان زیرزمین است.
سپس به کاخ کودک رفتیم. آنجا به بچهها فنون مختلف یاد میدهند. تعمیر رادیو ،عکاسی،تشریح، موسیقی، رقص، تزریقات، ... برنامه هنری برای ما ترتیب داده بودند. هنرشان قویبود، اما به خاطر دخترهای نیمه برهنه برای ما ناراحت کننده بود، عدهای از همراهان جلسه راترک کردند. من هم اعتراض کردم، آنها عذر خواستند
Sunday, September 13, 2009
در تنگ - ترجمه عبدالله توکل- رضا سید حسینی
ژروم خطاب به آلیسا :
- من هرگز از تو جدا نخواهم شد
کمی شانه ها را بالا انداخت. - مگر قدرت این را نداری که تنها بروی؟ هریک از ما باید یکه و تنها به خدا برسد
- اما تویی که راه را به من نشان می دهی
- چرا می خواهی جز مسیح راهنمای دیگری پیدا کنی؟ مگر خیال نمی کنی من و تو زمانی به هم نزدیکتریم که یکدیگر را فراموش کرده ایم و خدا را عبادت می کنیم؟
- تا ما را به هم برساند و آنچه من هر شب و هر روز از خدا می خواهم همین است
- مگر معنی به هم رسیدن در وجود خدا را نمی دانی؟
- از صمیم قلب می دانم. معنی آن این است که یکدیگر را در منتهای شیفتگی در معبود واحدی پیدا کنیم و به نظرم درست برای پیدا کردن تو است که من آن چیز را می پرستم که تو هم می پرستی
- پرستش تو هیچ پاک نیست
- زیاده بر این از من نخواه. اگر قرار باشد که من نتوانم ترا در آسمان پیدا کنم، مرده شور این آسمان را ببرند
...
حتی
حال مرا اگر بخواهی؟
اینجا همه خوبن
.
..
...
....
.....
......
.......
........
.........
..........
...........
حتی عوضیهاااااااااااااااااااا
اینجا همه خوبن
.
..
...
....
.....
......
.......
........
.........
..........
...........
حتی عوضیهاااااااااااااااااااا
Friday, September 11, 2009
تصادف
یکی از عربهای تشکل اسلامی دانشگهمون میگفت من مطمئنم شب قدر در ماه رمضان نیست!
گفتم پس کیه؟
گفت ۱۱ام ماه سپتامبر! منتها امسال با ۲۱ رمضان تصادفا مصادف شده.
Thursday, September 10, 2009
باورهام
مفهوم بند تنبون با رسالتش فرق داره. اگرچه چیزی رو نگه می داره اما در واقع مفهومش آویزونه به اون چیز. درواقع بند تنبون هیچ هویتی از خودش نداره. راستش این ریشه مذموم بودنشه. چون اگر هم هویت می گیره آویزون هویتی شده که ارزش آویزون شدن ( حتی با نگه داشتن ) رو هم نداره. بیچاره آدمایی (مثل من) که آویزونن و آویزون چه مفهومی! ما گاه دربند عقاید بند تنبونی خودمونیم. ای کاش بفهمیم و خودمونو اصلاح کنیم. یا هیچ گاه وقتی متوجه نشیم که باور داریم که دیگه فرصتی برای اصلاح نیست
پ.ن.: آیا خود این باور هم بند تنبونی نیست؟
Wednesday, September 9, 2009
Tuesday, September 8, 2009
من ایسم
۸۰% نژاد پرست
۲۳.۶۶۶% هوموفوبیا
۳۲% مردسالار
۲۴% خشونت طلب
۱۸% ضد طبیعت
۲۳% ضد روشنفکر
۱۳% اسلامو فوبیا
۲۸% سوسیالیست
۳۶% پاپیولیست
۴۴% آنارشیست
۶۶.۶۶% ایندیویجوالیست
۳۵% اولوشنیست
۴۱% مسلم
۲۳% اگزیستنسیلیست
۷۰% هرمنتیست
------------------------
= من
Tuesday, September 1, 2009
روزبه تمدن
مناظره موسوی و احمدی نژاد حتی برای ما نیز نقطه عطفی به شمار میآمد. با نفسش نفسمان گرفت، با صدایش صدایمان لرزید و همانند او به چیز چیز افتادیم. چهار مشخصه مهندس موسوی بیش از همه نظر ما را به خود جلب کرد: صراحت (که تا حدودی احمدی نژاد هم واجد آن بود)، صداقت (که احمدینژاد کلا فاقد آن بود)، جسارت (که احمدینژاد کاریکاتوری از آن بود) و ذکاوت
Subscribe to:
Posts (Atom)