Art of the Day

Empty now

Wednesday, April 29, 2009

Anagnorisis & Perpetia on my chin

تورنتو را مه گرفته

سگان قریه خاموشید؟

به سندان می زند

ابر اگر از قبله آید سخت و طوفان می شود
شاه اگر عادل نباشد ملک و ویران می شود
یک نصیحت با تو می گویم به کس ظاهر نکن
خانه نزدیک دریا زود ویران می شود

Monday, April 27, 2009

در چت اعتقادی با چند دوست گذشت

گفتم شاید تو فکر کنی که وقتی می گویم نمی توانم خودم را با هیچ دینی قانع سازم، من مسلمان و دیندار نیستم و لائیکم
اما واقعیت این است که من بیشتر از دین، از بی دینی ایمانم را از دست داده ام!(خسته ام) بالجد
گفت نمی فهمم چه می گویی
گفتم می دانی سئوالی که ذهنت را مشغول می کند و نمی توانی پاسخ دهی چیست؟
می گوید نه
گفتم اینکه من روزی بفهمم کودکی اتفاقی بوده ام پس آنجاست که کل زندگی ام به چالش کشیده شده است که آیا من تصادفی زندگی می کنم یا بهتر بگویم وجود دارم؟ آن وقت، درست در آن لحظه که فکرش را می کنی(و فکرش را نمی کردی!)، می چشی که من به خدا اعتقاد ندارم چه طعمی دارد. بد نیست گاهی فکر کنی که بچشی که بفهمی که واقعاً این چه طعمی است! آنوقت این قهوه که الآن می نوشم خوشگوارتر است

Friday, April 24, 2009

نوزده قسمت موجود دفاع مقدس در یوتیوب را دیدم! پسندیدم

این دومین مستند فوق العاده ای بود که می دیدم امشب با نام "دفاع مقدس" که به جزئیات جنگ می پرداخت. و مرا تا پاسی از نیمه شب بیدار نگه داشت. در غربت که چسبید و گاهی اشکهایی ریختم. برعکس مستند بی بی سی به کارگردانی و القای شعاری(یا شعارزدگی) آن اعتمادی نداشتم و اون رو حتی کمی غیر حرفه ای دیدم، اما واقعاتی از فرهنگ (حماسی و مذهبی)مردم، امام خمینی، نفوذ و تأثیر آقای خامنه ای و هاشمی و فرماندهانی که گاهی نامشان را بر اتوبانی یا پلی و شهرکی شنیده ای و حوادث واقعی جنگی که حتی مرا به این فکر برد که نکند با این حجم اتفاقات گستردگی و سیاسی بودن و شرکت همه قدرتهای جهان بزرگترین و مهمترین جنگ پس از جنگ جهانی دوم باشد. همه اینها و چیزهایی دیگر حسی مثل همحسی (سمپاتی) و گاهی اپاتی(نفرت) از سوء استفاده از وفاداری فرهنگی(-اجتماعی) مردم به من شبی دیگر داد که یاد دارم چشمم نخفت!
سخن کوتاه فقط در جایی اش در یک سخنرانی امام خمینی نمی دانم چرا و به کی گفت: " 50 سال عبادت کردی قبول باشد!(با لحنی عجیب) یکی از این {دفاتر} وصیت نامه های شهدا را بخوان و عبرت بگیر!"
یادم آمد یک بار کتاب خاطراتی از همسر شهیدی اتفاقی خواندم، نمی دانم مال چه کسی بود! آدم مهمی بود یا نه! اما هنوز از زیر بار حسی که از آن گرفتم بیرون نیامده ام! و فکر نکنم به این زودی ها بیایم! آندره ژید هم در من این حس پر از ابهام و فقر تعقلی تحریک نکرده است!
فقط می گویم گفتنی نیست
نان شب هم برای عاشق مست

فرازهایی از موسوی در مشهد و نیشابور


شهروندان معمولی از اسپری گاز فلفل استفاده نمی کنند
*
در ملاقاتی با ایشان ،نشانه خداوند بر زمین، آقای مرتضوی گفتند: يكي از
نعمت‌هاي پروردگار اين است كه انسان درهرمقامي كه هست موفق شود، كار خوب انجام دهد ولي منم منم نكند

یعنی طلا باید گرفت این حرف قدیمیا رو که :اون جای آدم خالی بند

Thursday, April 23, 2009

rock e eshgh

عشق و من، شمشیر زورو با گوروهبان گارسیا

Tuesday, April 21, 2009

شعر از ف م سخن

سلام عليکم (*) جناب اوباما

سلام عليکم (*) جناب خامنه ای

خداحافظ حقوق بشر

و ديگر هيچ.


* با لحنِ ميم.شصت‌چی، همراه با دو حرکت افقی و دو حرکت عمودی دست.

کادوی من به شما در شب تولدم

این آهنگ رو پوریا عطایی مدیونم کرد و هم قبلی! من و پوریا در یک روز متولد شده ایم! این را گفتم تا به نشانه تشکر یادی هم از او کرده باشیم. در ضمن در همه جا حتا غربت هم دوستان خوب پیدا می شوند

Sunday, April 19, 2009

Friday, April 17, 2009

شب امتحان 2

من دولتم تو کی ای؟
جبه
اوه اوه پس افتادی

Thursday, April 16, 2009

شب امتحان وی ال اس آی

شبهایسگیامتحاناتاستومنبدوناینکهبخواهمدرگیرم.مثلهرعشقکتابدیگرییاعشقنمرههاییکهاینجاهمازدستشانرهاییندارم.معلومنیستکهاینآخرینروزهایمهندسیمناستدردانشگاهیاحتیتحصیلی.بهضرثقاطعحسماینستکهدرسبخوانمامادرزمینهعلاقهام.وام.بی.ای.درحالحاضرشاخصترینش.دوستدارمرزومهایسنگینبدهمکهیکیازدانشگاههایآمریکاییجذبمکندیادردوسهدانشگاهخوبیکهشنیدهامدرکاناداهستتحقیقکنم.ببینیمخداچهمیخواهد

Sunday, April 12, 2009

موضوع انشا: نامه‌ای به دوست خود بنویس

چه خبرا؟ اگر از احوالات من خواسته باشی بسیار احمق هستی. زیرا با کارهایی که من در زنگ تفریح بر سرت می‌آوردم خیلی باید نادان باشی که باز هم احوال من را بپرسی. الآن هم اگر معلم نگفته بود هرگز این نامه را برایت نمی‌نوشتم. تازه من این نامه را برای تو پست نخواهم کرد و این نامه فقط جنبه‌ی تشریفاتی دارد. دیگه چه خبرا؟ آیا در کشور‌های خارجی هم بچه‌ها مریض روحی هستند و در زنگ تفریح یکدیگر را مسخره می‌کنند؟ من شنیده‌ام که بچه‌های آنجا در زنگ تفریح فقط به استراحت و خوردن تغذیه و دیگر کارهای خسته‌کننده و احمقانه دست می‌زنند و هیچ مسخره‌کردنی در کار نیست. حتی من شنیده‌ام بابای مدرسه در آنجا از احترام خاصی برخوردار است. آیا در مدرسه‌ی شما هم بچه ها هنگام ایستادن در صف برای خرید تغذیه، حتی اگر صف خلوت باشد هم یکدیگر را هل می‌دهند؟ دیروز در صفی که جلوی دکه‌ی زشت بابای مدرسه تشکیل شده بود در حالی که ساندویج کالباس داشت تمام می‌شد، تشنج شدیدی به وجود آمد و احمد قطع نخاع شد....
ادامه در نشریهٔ الکترونیکی پرونده:
http://parvande.net/index.php?display-magazine&id=12

Sherlock Holmes - new age: جوک محرم

Sherlock Holmes - new age: جوک محرم

پرویز

یک بار خواب دیدن تو به هزار سال عمر میارزد!

سر یک جفت جوراب



من حاضرم سر یک جفت جوراب شرط ببندم که اگر از همین آقا بپرسید بازمهندسی یعنی چی؟
پاسخ میدهد: بازمهندسی یعنی... چیز...یعنی ...بازمهندسی یک چیزی است توی مایه «خیلی باحال
بودن» و «دمش گرم» و اینجور چیزهاست دیگه
naghl az molla hasani

Friday, April 10, 2009

آسانسر اضطراری

ساختمان‌های بسیار بلند در کانادا راا cando می‌‌نامند. که در تورنتو(نوع یورک کانادا) تئدد زیادی از آنها موجودند.


نکتهٔ جالب اینکه به اسم تست سیستم زنگ خطر، هر چند روز یک بار وقتو بی‌ وقت، ظهر و شب گاه دیر وقت،

آن را رشن میکنند و آنقدر این کار را میکنند که همه نسبت به آن بی‌ أعتماد شده و دیگر کسی‌ بیرون نمی‌‌آید!

دفعهٔ اولی‌ که این اتفاق برای ما افتاد سات ۳ صبح بود، که خواب واو بیدار همه چی‌ را بر داشتیم و ۲۰ طبقه را از پل‌ها پایین آمدیم. وقتی‌ از ماجرا آگاه شدیم، صحنه جالبی‌ بود. و جالب تر وقتی‌ بود که از علت خرابی آسانسرها پرسیدیم، گفتند که آسانسرها هنگام زنگ خطر قفل میشوند جز یکی‌ که آسانسر بار است یا آسانسر اضطراری!

منتها آن را باید از قبل رزرو کرد!!!!!!

Thursday, April 9, 2009

خانوم ما مرد نیستیم


مثل اون دختری که پردشو دوخته
و اون که پول نداشت تو آتیش سوخته
مثل مادرم با اون زندگی‌ زوری
زنی‌ که خلاصه شده تو قابلمه و قوری

کسی‌ تا حال نتونسته ببینه بدنشو
کسی‌ از سر نتونسته بگیره روسریشو
میگفت بعد مرگ میبرنش جهنم
میگفت آدمو از سر موها آویزون می‌کنن

گفتم مگه نگفتن بهشت زیر پای شماست؟
مامان بهشت سر کاریه بیا دنیارو بچسب
میگفت اذون داره میگه، مو تنم سیخ شده
گفتم می‌ترسی‌؟ ترس به روحت میخ شده

هفتاد سال زن بوده یعنی‌ کلفت
یعنی‌ چیزی تو زندگیش ندید جز خفت
زنی‌ که گناه بود بودنش ولی‌ بی‌ جرم
زنیکه استحاله کرده بودنش تو فرم

کسی‌ که خیانت نکرد به شوهرش چی‌ شد؟
پنجاه سال فحش شنید و کتک خورد
باید توسری بخوره بمیره نفس نکشه
عکس هیچ پرنده‌ای رو بی‌ قفس نکشه

زنیکه همیشه سایه اونو میپاید
عروسکی که مرد به هر شکل باهاش میخوابید

!بوی سیلیو شللاق میدی خانوم
تا کی‌ می‌خوای به مردا باج بدی خانوم؟
مثل وطن شدی همدم ولگردا
تقدیر تو دست تو ه واسه فردا

تو بوی زمین سوختمونو میدی خانوم
تو‌ام از عرش به فرش رسیدی که خانوم؟
ما که از مردی مردیم لاقل تو زن باش
یکم از اون عطر غیرتت رو ما هم بپاش

ما که از مردی مردیم و چیزی ندیدیم
از تو کتاب اسم رستمو فقط شنیدیم
که اگه اونم بود امروز حتما کرکی بود
با سیستم امروز از جنس بد شاکی‌ بود
رستم اگه بود واسش جرم میساختن
تو گردنش آفتابه لگن مینداختن

شاید میرفت جنگو برمیگشت احترام داشت
سرتیپ سپاه میشد تو دوبی‌ سهام داشت

رستم میتونست حتا به قولی گنجی شه
یکم کانتو پوپر بخونه فرنگی‌ شه
میشد اسلامو سکولریستی تعبیر کنه
میشد قرآن و تو هرمنوتیک تفسیر کنه

میشد فیلم بسازه تو کن تقدیر شه
می‌شه جوک بگه معترض تعبیر شه

شاید میرفت اروپا الان دو تا پاس داشت
اونجا تاکسی میروند اینجا الگانس داشت

تو هر عید میرفت تو کنسرتا میرقصید
دیگه حرف سیاسی نمیزد میترسید

رستم اگر بود میگفت جدّم عرب بود
خزر مال روسا خلیج خلیج عرب بود

رستم اگه امروز بود رستمو از یاد میبرد
شاهنامه ۲۰ ۳۰ سال تو طاقچه خون خاک میخورد

خانوم ما مرد نیستیم تو رومون خط بکش
پرچمو بگیر خودت بشو رییس جنبش

ما که از مردی مردیم لاقل تو زن باش
یکم از اون عطر غیرتت رو ما هم بپاش
تو بوی زمین سوختمونو میدی خانوم
تو‌ام از عرش به فرش رسیدی که خانوم؟
ما که از مردی مردیم لاقل تو زن باش
یکم از اون عطر غیرتت رو ما هم بپاش

nemidani?


نمیدانی که ایران است اینجا؟
حراج عقل و ایمان است اینجا؟

Wednesday, April 8, 2009

بالاخره

دیشب بالاخره اون اتفاقی که نباید می افتاد داشت میافتاد!
ساعت 3 بعد از نیمه شب در حالیکه خسته از دانشگاه می رفتم خونه، و انقد گیج بودم که حال خوشی نداشتم، وسط خیابون شروع کردم به مهدی یکی از دوستام واسه شوخی ناسزا گفتن که سگ .... به قبرت! و باز برای شوخی شروع کردم به دویدن. اینجاشو قشنگ مثل صحنه آهسته دیدم. دیدم که مهدی گفت تایاز؟! منم همینجوری که عقبو نیگا می کردم، بهو جلومو نیگا کردم و دیدم که یه ماشین با سرعت 200 تا داره از روبرو میاد. اما دیگه دیر شده بود، چون سرعتمو نمی تونستم کنترل کنم. حس عجیبی داشتم اون چند کم ثانیه. در نهایت با مهارت راننده که کنار کشید، یاد یه بار دیگه افتادم که دقیقاً همین اتفاق افتاده بود و از جلو چشمم رد شد. اما نمی دونم کی بود و کجا بود! راننده دیگه وای نستاد که هر فحش خار مادری بهم بده. شاید خیال کرده مستیم! اما وقتی رفتم اون ور هنوز لبخند شوخیم رو لبم بود ولی هنوز شوکه بودم و نگرفته بودم دقیقاً چی شد! مهدی می گفت: تایاز؟! تایاز؟! اونم نمی دونست چی بگه!
فقط گفتم: مهدی خدا رحم کرد! و یاد پست فیس بوکم افتادم که نمی دونم چرا ظهری از خدا طلب مغفرت خواسته بودم!
خدایا می فهمم از دست این بندت چی می کشی! چی بگم؟ بعضی وفتا انقد ضعیفم که طاقت خودکشی ام ندارم!
خدایافقط میتونم بگم باز هم شرمنده!

Monday, April 6, 2009

John Stewart & the Daily Show

دوست نداشتم در مورد برنامه‌های کمدی عید بنویسم. اما ظاهرا باید این کارو بکنم، چون در حال حاضر دارم روی یک طنز سیاسی در برنامه‌های اینجا متمرکز می‌‌شوم که نامش "The Daily show" هست. عالیه! اگرچه باید بیشتر ببینم تا بتونم تحلیل درست و منتقدانه‌ای داشته باشم. اما مجری شو به نام "John Stewart" که اگه در ویکی پدیا سرچ کنین توضیحات مفصلو جالبی‌ می‌بینید راجبش، شخصیت بی‌ رحمی که به هیچ کسی‌ منجمله اوباما، پاپ، ملکه انگلستان... هیچ کی‌ حتا خودش هم رحم نمی‌کنه و در برنامه هاش به شکل عجیبی‌ بین جدیت تمام و هجویگری در نوسانه!

من خودم گاهی در بین دوستان، به اینکه مرز جدی و شوخی رو نمی‌شه فهمید، متهم یا منتفع می‌‌شم! و اینو میدونم که احساسم از نحوه اجرای آقای جان اینکه ایشون حداقل موقع اجراش به شدت غیر عادی، خاص، معترض و شاید بهترین واژه و تکمیل کنندهٔ بقیه (و نه مستقلا کافی‌) دیوانه و به قول بچه‌ها گفتنی" ناراحت" هست.

به عنوانه مثال این قسمت که از شو ایشون آپلود کردم مربوط به چند روز پیش(۱ آوریل ۲۰۰۹) که کیفیت خوبی‌ هم نداره! متاسفانه نحوه دانلود از سایت "The comdeian Network" ، که برنامه هاشونو اونجا گذاشتن برای دیدن آنلاین، پیدا نکردم. در این برنامه از کسی‌ که بودجهٔ ده سالهٔ آمریکا رو تهیه کرده و جزو تیم اوباما هست در اولین سوال با ذکر مقدمهٔ جالبی‌ راجع آمارو ارقام داده شده می‌‌پرسه که


" ? All the f*** is made up, isn`t it"


و از این دست بسیار داره!
خودتون نگاه کنین.

Sunday, April 5, 2009

نمی‌دونم چرا ولی‌ ساله نو امید تاثیر پذیری و تاثیر گذاری مناسب دارم

به طور اتفاقی دو فیلم طعم گیلاس و راننده تاکسی‌ رو پشت سر هم دیدم.

این ترکیب بیشتر از هر کدوم معجون اعجاب آوری بود! خصوصا اینکه میدونستم دستی‌ در کار نبود که

این دو رو به من قالب کنه جز تقدیر!

راستی‌ جالبه که در کتابخونهٔ دانشگاهمون فلیمای ایرانی‌ خوبی پیدا می‌شه؛ از این بابت خوشحالم.

Friday, April 3, 2009

***********

نشان اهل خدا عاشقي است، با خود دار
كه در ******* شهر اين نشان نمي بينم