Art of the Day

Empty now

Monday, June 21, 2010

برای بازجویم

چه بخواهیم قبول کنیم چه نه، رابطه بازجو و متهم از جنسی دیگر است. گفتنش راحت نیست. عوام فکر می کنند این رابطه به علت بد بودن بازجو و خوب بودن متهم و تحت فشار بودن او، یا برعکس یک رابطه غیر انسانی و نامطلوب است. من فکر می کنم چنین نیست. گاها این رابطه، بسته به شعور دو طرف، و احیانا اسمش را بگذارید آزادگی، می تواند بسیار معنوی و عمیق و پدرانه باشد
مثل رابطه خضر و موسی، اصلا مثل حق و بنده
نه چون عنصر زور یا فشار روانی موجود است. اینها بهانه هایی هستند برای بازی. اینها قوانین بازی هستند که دو طرف آن بازجو و متهم اند. آنچه که آن دو را مختارانه به این بازی متعالی یا تعالی دهنده می کشاند، گناه است و نیاز به گذر. انقلابی درونی. برآشوفتن از خود پست تر در فرصتی که نشانه وار برایت مهیا شده است و مومن ات ساخته
حقیقتا ایمان! چه فرقی نیست میان آن از گزند طوفان اقیانوس رها شده و معجزه خاموش تکه الواری بی نشان را دیده، و
آنکه از حوادث روزگار محقرانه به بند بازجویی خشک و از همه جا بی خبر رسیده است. حال زیبایی و پیچیده گی قضیه در تحلیل بازجوست. اینکه او چرا خود را درگیر این نقش می کند، خود حکایتی جالب تر دارد. البت اگر هم ناخواسته باشد در کنه ماجرا فرقی ندارد زیرا به قول کسی که یادم نمی آید، در کمین هر ناآگاهی یک آگاهی خفته است. این جمله ثقیلی است. بعید می دانم کسی آن را آن طور که شاید بخواند

No comments: