Art of the Day

Empty now

Sunday, April 20, 2008

تنهایی و تولدی دیگر

امروز یک بار دیگر من پیش آمد. این مواجهه با همه مشکلاتی که برایت داشت. دوستت دارم و به تو احتیاج دارم. اما کلمات از این بیشتر قادر به بیان نیستند. در می گذرم از ایشان و شب را با یاد شب اولینمان سحر می کنم.
تو نیز بخواب بدون دلنگرانی از امشب که به پایان رسید.
خوووووووووووووووووووووب و آرااااااااااااااااااااااااااام چون چشمانت
بخواب و در خوابت،
باز با چشمان همیشه بارانی ام سر کن؛
شعر تنهایی ام را از نو بخوانو، از بر کن؛

No comments: