Art of the Day

Empty now

Friday, July 2, 2010

لغتنامه هوشمند

لغتهای مهم گفتار روزانه ما در فارسی و انگلیسی که تجربه شخصی خودمه

context - فضا - جو
***to be out of context - رو فضا صحبت کردن
intimidation - جو دادن
frustrated - شاکی
it's sick - awesome- swell - wicked - خفن - خدا - باحال
check (it) out - حالشو ببر - (اینو) داشته باش
yo - bro - حاجی
folks- buddies - رفقا
bunch of folks - اراذل
kind of -sort of - یه جورایی - انگاری
bottom line is- نهایتش اینه که
* sexist - بی ناموس
overprotection - غیرت
overacting - fake - فیلم بازی کردن
geek - جلف - جواد
nerd - نرد - خرخون - خوره
weird - ناراحت - خسته - عجیب
awkward - ضایع - نافرم
creepy - چندش ناک - داغون
in your dreams - no way - عمرا
needs way more money - خدا تومن پولشه
what's up with politics? - سیاست چی می گه؟
hang out - صفا کردن - یه دوری زدن
bastard - بی شرف
** it's damn(bloody) right - خداییش درسته دیگه
what the hell - چه غلطا - جل الحالق
No worries - take it easy- settle down - بی خیال
I hear you - دارمت - قبوله
give me a break - ولم کن بابا - بی خیال شو
crap - مزخرف
take the crap out of me - برق از سر کسی پروندن- مثل سگ ترسیدن
jerk - عوضی
loser - بی عرضه - بد بخت
stance - موضع
sphere - ساحت
peripheral - حاشیه - جوانب
fallacy - generalization - مغالطه
territorial totality - تمامیت ارضی
essence - marrow - اصالت
interpretation - قرائت
perception - intuition - شهود
on my nerves - روی اعصاب منه
blow away - عقل از سر پروندن- به باد(فنا) دادن
pathetic - مذبوحانه - مقبوحانه - بیچاره
dirty - nasty - رکیک - خراب
pervert - منحرف
to bitch- غر زدن
salute you- hail - چاکرم - کوچیکتم
good for you - خوش به حالت
wellplayed- good job - دمت گرم
Lord have mercy - خدا رحم کنه
God forbid - خدا نکنه
shoot!- وای! - بیچاره شدم
blast- خبر بترکون
asshole- کوندریده
blaze- blast- kick ass - ترکوندن
smart ass - هفت خط
dumbass - احمق - آی کیو
blunder - goof - سوتی
heckle - scrutinize - گیر دادن
embarrassed - شرمنده - آبرو رفته
humiliate - تحقیرکردن - سر کار گذاشتن
flatter - patronize - لوس کردن - پاچه خاری
compromise - مصلحت اندیشی - مصالحه
manipulate - مصادره به مطلوب کردن - قبضه کردن
complement - تعریف کردن از کسی
hit on her - تیکه انداختن
notion - مقوله - قضیه
nice call - ایول تصمیم
stroke - ضربه - شوک ناگهانی
hilarious - مضحک - خنده
(take the) momentum - تا داغه چسبوندن - طلبه شدن
literally - رسما
technically - در واقع
actually - راستشو بخوای
gross - حال به هم زن
bullshit - دری وری
lame - بی معنی
impressive - تأثیرگذار - کاردرست
impression - تقلید صدا
stuff - چیز
it's freaking (cold) - لامذهب (عجب) سرده
provocative - تحریک کننده - جیغ
take over - زور گفتن - کل خوابوندن
at one point - یکهو
get away with it - یه کاریش بکن - ردیف کردن
face it - قبول کن - کنار آمدن
recap - جمع بندی
it sucks - !گند زده - تو روحش
cute - adorable - خوشگل - مامان
fob (fresh out of boat) - جواد
whatever - هرچی - خوب حالا
lost - گیج
smack down - تلافی کردن
sweeping the nation - کف ملت رو بریدن - شور دادن به مردم
in your face - بخواب بابا
drag - بیخود - مسخره
naughty - بلا- شیطون
comeback - حاضرجوابی
chill (out) - حال کردن
bust out - گند زدن
thick skull - کله یه پوک
to be a ten - بیست - یک
to be a buzz - می چسبه
apple of one's eye - نور چشم
speak of devil - حلال زاده
ultimate - آخرش
to see red - خون جلو چشم کسی رو گرفتن
stuffed my face - تا خرخره خوردن
pot belly - شکمبه!
bulky - گنده بک
home boy - بچه محل
chicken out - کم آوردن - جا زدن
chick - داف
a shoulder to cry - سنگ صبور
his light is on, but no one is inside - مخش تاب داره
give someone a cold shoulder - تحویل نگرفتن
look the other way - خودت رو به کوچه علی چپ زدن
you look fishy - مشکوک میزنی
cut my leg and call me shorty - تو گفتی و منم باور کردم - خر خودتی
wipe that smile off your face - نیشت رو ببند
penny dropped - دوزاری افتاد؟
go to the extreme - شورشو در آوردن
tit for tat - این به اون در
with pants down - red handed - مچ گرفتن
I will eat my hat - اسممو عوض میکنم
quick witted - حاضر جواب
loaded - well off - خر پول
off the records - بین خودمون باشه
walk over ya - سوسکت میکنم
excuse my French - گلاب به روتون
party pooper - pain in the neck - مزاحم - رو اعصاب
on edge - دلهره دار
in stitches - کف زمین از خنده
hit it off - مثل کفترای عاشق
have a soft spot for - حال دادن به
at each other's throats - به هم پریدن
get a life - برو حال کن
be in hot water - پوستش کندست
on a roll - رو غلتک - کارش گرفته
you can say that again - جانا سخن از زبان ما میگویی
you're telling me - خودم میدونم
hit the nail on the head - تهشو در آورده
pool his leg - اذیت کردن
prank on him - have him on - سر کار گذاشتن
take some doing - یه خورده کار داره
slip your mind - از ذهنت پرید
get the hang of it - غلق چیزی رو پیدا کردن
just like that - سه سوته
break the ice - جو رو شکستن - یخو آب کردن
leave him cold - cut no ice - ککشم نگزیده
take your time - راحت باش - عجله نکن
touch base - قراری بزاریم
sit on the fence - بی غرض بودن
cut corners - پیچوندن آخر چیزی
skip - پیچوندن
pull strings - پارتی داشتن و از بالا حال دادن
turn a blind eye - بی خیال شدن و حال دادن - چشمپوشی کردن

...

* از لحاظ معنایی فرق دارن ولی از لحاظ ارزشی دقیقا معادل هستند.
** دقت کنید به فعل swear که با دو معنای متفاوت فحش دادن و قسم خوردن می آید. این دو ترجمه هم به نظر من این گونه بی ارتباط نیستند، غیراز تناسب کاربردی.
*** چون در فارسی ما می گیم مسئله رو بیار در شرایط و زمین صحبت کنیم. انگار اینها می گن مسئله رو بیار در فضا و ساحت خودش صحبت کن.

1 comment: