
فقط یک دیوانه فکر می کند اینها فنوشاپی هستند
...
...پيرزن پشت داربستها ايستاده بود، گوشه چادرش را به نسيم صبح سنندجی سپرده بود كه وقتی از هواپيما پياده شديم، رقص بخار نفسهامان را در هوا میديديم...پرسيدم چه حرفی با رهبر داری با لهجه شيرين و پختهاش گفت: من؟ هيچ...بچههام نذرش...چی دارم بگم؟ سفرش به خير و سلامت...منت بر سرمان گذاشته
...
...پيرزن پشت داربستها ايستاده بود، گوشه چادرش را به نسيم صبح سنندجی سپرده بود كه وقتی از هواپيما پياده شديم، رقص بخار نفسهامان را در هوا میديديم...پرسيدم چه حرفی با رهبر داری با لهجه شيرين و پختهاش گفت: من؟ هيچ...بچههام نذرش...چی دارم بگم؟ سفرش به خير و سلامت...منت بر سرمان گذاشته
1 comment:
تایاز من ساعت ها به این عکس آخری زل زده بودم مبهوت. جالبه واسه م که توجه تو رو هم جلب کرده
Post a Comment