
خداحافظ همین حالا
همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین
به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین
به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
2 comments:
Agha kheili ghashang bud!
mamnoon! :)
نوشته بودی که "ننوشتن آغازیدی"!
راستی چرا رفیق؟
مگر نه اینست که می نویسیم برای اینکه به همان اندازه که به یاد می اوریم فراموش کنیم؟
دیگر نمی خواهی فراموش کنی یا به یاد آوردن خاطره ها آزاردهنده اند؟
"کم نظیر"، بنویس چون کم نظیر می نویسی. چون عادت کرده ایم هرروز چنانکه میل چک می کنیم سری هم به "بندبازی" بزنیم چنانکه "دست نوشت ها" را هم می بینیم.
"هر چه باداباد" را که خواندم گفتم رفتن برای او نزدیک است برای ما که دور است و امیدوار بودم به دیر رفتنت!
حال که می روی و از دیدنت محروم می شویم بگذار احساست کنیم هرچند از روی فضای مجازی و دنیای سیگنالها.
باور نمی کنیم خداحافظی ات را. تایاز سلام کن. سلام به همه ی ما.
منتظریم...
Post a Comment