بر بساطی که بساطی نیست،
در درون کومه تاریک من،
که ذره ای با آن نشاطی نیست
چون دل یاران که در هجران یاران،
قاصد روزان ابری داروگ،
کی می رسد باران؟
گاهی آنقدر اشعار را سیاسی- انتقادی فرض می کنیم که جنبه شخصی و احساسی قضیه را لطمه می زنیم
منتظر باران شبانگاهی برایت دعا می خوانم، بدون چتر آمده ام، رحمی!؟

No comments:
Post a Comment